گزیدهای از مکاتیب و سخنرانیهای حضرت عبدالبهاء
- :
- صدمین سالگرد درگذشت حضرت عبدالبهاء
- :
- گزیدهای از مکاتیب و سخنرانیهای حضرت عبدالبهاء
جمیع اعتقاداتان را با علم تطبیق دهید، نباید هیچ تضادی باشد چرا که حقیقت واحد است. دین هنگامی که از هر خرافه، سنت و تعصب جاهلانه مبرا باشد، با علم هماهنگ میشود. در این صورت است که قوایی وحدتبخش و تطهیرکننده جلوه مینماید که تمامی جنگها، اختلافها، تضادها و نزاعها را از میان برمیدارد و بعد نوع انسان با قدرت عشق الهی به اتحاد میرسد. (ترجمه)
خطابه ۱۲ نوامبر ۱۹۱۱، پاریس
از برای انسان دو بال لازم است. يک بال قوّهٔ مادّيّه و مدنيّت جسمانيّه است. يک بال قوّهٔ روحانيّه و مدنيّت الهيّه است. به يک بال پرواز ممکن نيست دو بال لازم است. هر قدر مدنيّت جسمانيّه ترقّی کند بدون مدنيّت روحانيّه به کمال نرسد جميع انبياء به جهت اين آمدند که ترويج فيوضات الهيّه نمايند مدنيّت روحانيّه تأسيس کنند اخلاق رحمانی تعليم نمايند. پس ما بايد بجميع قوی بکوشيم تا قوای روحانيّه غلبه نمايد. زيرا قوّهٔ مادّيّه غلبه کرده عالم بشر غرق مادّيّات شده انوار شمس حقيقت بواسطه شيشههای رنگين ديده میشود. الطاف الهيّه چندان ظهور و بروزی ندارد. در ايران بين احزاب واديان اختلافات شديده بوده حضرت بهاءاللّه در ايران تأسيس مدنيّت روحانيّه فرمود ما بين امم مختلفه الفت داد وحدت عالم بشر ترويج کرد اعلان علم صلح اکبر نمود .
خطابات حضرت عبدالبهاء
عقل انسان را نیز پروازی؛ روح انسان را پروازی؛ قلب انسان را پروازی. امّا پرواز روح انسان را به بشارت الهی است؛ پرواز عقل انسان به ازدیاد ادراکات است. پرواز قلب انسان به محبّتالله است. تعالیم الهی به جهت این نزول یافته که روح انسانی پرواز کند تا به اوج ملکوت اعلی رسد و قلب انسان به محبّتالله پرواز کند تا به خدا نزدیک شود. پس، از برای هر چیزی پروازی است و هر چیز به اعلی درجۀ خود برسد پرواز کرده. انسان هم وقتی به اعلی مرتبۀ خودش برسد پرواز کرده. امّا پرواز انسان به ایمان است؛ پرواز انسان به فضائل عالم انسانی است؛ پرواز انسان به اکتساب کمالات انسانی است؛ پرواز انسان به موجب عمل به تعالیم الهی است؛ پرواز انسان خدمت به وحدت عالم انسانی است؛ پرواز انسان انتباه به آیات الهی است؛ پرواز انسان به این است که آیت هُدیٰ بین خلق باشد؛ پرواز انسان این است که روشن به نور حقیقت باشد؛ پرواز انسان این است که منقطع از مادون حق باشد؛ پرواز انسان این است که توجّه به ملکوت ابهی داشته باشد؛ پرواز انسان این است که تعالم بهاءالله را بتمامه اجرا دارد.
خطابات حضرت عبدالبهاء
علم اعظم منقبت عالَم انسانيست. علم سبب کشف حقائق است. ولی علم بر دو قسم است علوم ماديّه و علوم الهيّه. علوم ماديّه کشف اسرار طبيعت کند علوم الهيّه کشف اسرار حقيقت نمايد. عالَم انسانی بايد تحصيل هر دو علم کند اکتفای به يک علم ننمايد. زيرا هيچ پرندهای به جناح واحد پرواز نکند بايد به دو بال پرواز نمايد. يک بال علوم ماديّه و يک بال علوم الهيّه، اين علم از عالم طبيعت و آن علم از ماوراء الطّبيعه. اين علم ناسوتی آن علم لاهوتی. مقصود از علم لاهوتی کشف اسرار الهی است ادراک حقائق معنوی است فهم حکمت بالغه الهی است کشف حقيقت اديان رحمانی است و ادراک اساس شريعت اللّه است .
خطابات حضرت عبدالبهاء
انسان به عقل و علم ممتاز از حيوان است. انسان به علم کاشف اسرار کائنات است. انسان به علم مطلع بر اسرار قرون ماضيه گردد. انسان به علم کشف اسرار قرون آتيه کند. انسان به علم کشف اسرار مکنون کمون ارض نمايد. انسان به علم کاشف حرکات اجسام عظيمۀ آسمان گردد. علم سبب عزت ابديۀ انسان است. علم سبب شرف عالم انسانی است. علم سبب حسن صيت و شهرت انسان است. علم کشف اسرار کتب آسمانی کند. علم اسرار حقيقت آشکار نمايد. علم خدمت به عالم حقيقت کند. علم اديان سابقه را از تقاليد نجات دهد. علم کشف حقيقت اديان الهی کند.
خطابات حضرت عبدالبهاء
علم عزت ابدی است. علم حيات سرمدی است. ملاحظه کنيد حيات مشاهير علما را که هر چند جسم متلاشی شد ولی علمشان باقی است. سلطنت ملوک عالم موقّتی است ولی سلطنت شخص عالم، ابدی است و صيت شهرتش سرمدی. انسان دانا به قوّۀ علم، شهير آفاق شود و کاشف اسرار کائنات گردد. شخص ذليل به علم عزيز شود، شخص گمنام نامدار گردد و مانند شمع روشن ما بين ملل درخشنده شود. زيرا علم انوار است و شخص عالم مثل قنديل درخشنده و تابان. جميع خلق ميّتاند و علماء زنده، جميع خلق گمناماند و علماء نامدار. مشاهير ِعلماء سَلَف را ملاحظه کنيد که ستارۀ عزّتشان از افق ابدی درخشنده است و تا ابدالاباد باقی و بر قرار.
خطابات حضرت عبدالبهاء
نساء و رجال کلّ در حقوق مساوی به هيچ وجه امتيازی در ميان نيست، زيرا جميع انسانند فقط احتياج به تربيت دارند. اگر نساء مانند رجال تربيت شوند هيچ شبهه ئی نيست که امتيازی نخواهد ماند. زيرا عالم انسانی مانند طيور محتاج به دو جناح است، يکی اناث و يکی ذکور. مرغ با يک بال پرواز نتواند؛ نقص يک بال سبب وبال بال ديگر است. عالم بشر عبارت از دو دست است، چون دستی ناقص ماند دست کامل هم از وظيفهء خويش باز ماند. خدا جميع بشر را خلق کرده؛ جميع را عقل و دانش عنايت فرموده؛ جميع را دو چشم و دو گوش داده؛ دو دست و دو پا عطا کرده؛ در ميان امتيازی نگذارده است، لهذا چرا بايد نساء از رجال پست باشند عدالت الهی قبول نميکند.
عدل الهی کلّ را مساوی خلق فرموده در نزد خدا ذکور و اناثی نيست، هرکس قلبش پاک تر عملش بهتر در نزد خدا مقبول تر، خواه زن باشد خواه مرد. چه بسيار زنان پيدا شده اند که فخر رجال بوده اند مثل حضرت مريم که فخر رجال بوده و مريم مجدليّه غبطۀ رجال بود، مريم امّ يعقوب قدوه رجال بود، آسيه دختر فرعون فخر رجال بود، سارا زن ابراهيم فخر رجال بود و همچنين امثال آنها بسيار است، حضرت فاطمه شمع انجمن نساء بود، حضرت قرّة العين کوکب نورانی روشن بود و در اين عصر اليوم در ايران زنانی هستند که فخر رجالاند، عالماند، شاعرند، واقفاند، در نهايت شجاعت هستند.
خطابات حضرت عبدالبهاء
تربیت نساء اعظم و اهم از تربیت رجال است، زیرا این دختران روزی مادران شوند و اطفال را مادر تربیت می کند. اول معلم اطفال مادرانند؛ لهذا باید در نهایت کمال و علم و فضل باشند. اگر مادران ناقص باشند، اطفال نادان و جاهل گردند. همین طور حضرت بهاءالله وحدت تربیت را اعلان نموده که به جهت اتحاد عالم انسانی لازم است که جمیع بشر یک تربیت شوند. رجالاً و نساءً، دختر و پسر تربیت واحد گردند و چون تربیت در جمیع مدارس یک نوع گردد، ارتباط تام بین بشر حاصل شود و چون نوع بشر یک نوع تعلیم یابد وحدت رجال و نساء اعلان گردد، بنیان جنگ و جدال برافتد و بدون تحقق این مسائل ممکن نیست زیرا اختلاف تربیت مورث جنگ و نزاع، مساوات حقوق بین ذکور و اناث مانع حرب و قتال است، زیرا نسوان راضی به جنگ و جدال نشوند. این جوانان در نزد مادران خیلی عزیزند هرگز راضی نمیشوند که آنها در میدان قتال رفته و خون خود را بریزند. جوانی را که بیست سال مادر در نهایت زحمت و مشقت تربیت نموده آیا راضی خواهد شد که در میدان حرب پاره پاره گردد؟ هیچ مادری راضی نمیشود ولو هر اوهامی به عنوان محبت وطن و وحدت سیاسی، وحدت جنس، وحدت نژاد و وحدت مملکت اظهار دارند و بگوید که این جوانان باید بروند و برای این اوهامات کشته شوند؛ لهذا وقتی که اعلان مساوات بین زن و مرد شد یقین است که حرب از میان بشر برداشته خواهد شد و هیچ اطفال انسانی را فدای اوهام نخواهد کرد.
خطابات حضرت عبدالبهاء
خدا يکی است و نوع انسان يکی است. اساس اديان الهيّه يکی است. حقيقت ربوبيّت محبّت است. پس، ای ياران به جان بکوشيد تا خاور و باختر مانند دو دلبر دست در آغوش يکديگر شوند.
ادیان الهی برای اتحّاد نوع بشر و صلح عمومی تأسیس شدند. هر نهضتی که صلح و هماهنگی در اجتماع انسانی ایجاد نماید، حقیقتاً نهضتی الهی است. هر اصلاحی که مردمان را در یک سراپرده گرد هم آورد مطمئناً منشأ ملکوتی دارد. (ترجمه)
خطابۀ حضرت عبدالبهاء در شیکاگو در تاریخ ۵ مه ۱۹۱۲
اگر به اساس اديان الهی نظر کنيم، کل يکی است و اگر رجوع به آن نمائيم کل متّحد و متّفق ميشويم و عَلَم وحدت عالم انسانی در جميع آفاق موج زند. نهايت اين است که بعضی جاهلند، بايد تعليم نمائيم. اطفالند بايد تربيت شوند تا به بلوغ رسند. مريضند بايد به نهايت مهربانی معالجه گردند.
خطابات حضرت عبدالبهاء
اُسّ اساس ديانت، خلوص است. يعنی شخص متديّن بايد که از جميع اغراض شخصيّۀ خود گذشته، بايّ وجهٍ کان، در خيريّت جمهور بکوشد و ممکن نيست که نفوس از منافع ذاتيّۀ خود چشم پوشند و خير خود را فدای خير عموم نمايند الّا به تديّن حقيقی.
رسالۀ مدنیه
دين اللّه فی الحقيقه عبارت از اعمال است عبارت از الفاظ نيست. زيرا دين اللّه عبارت از علاج است. دانستن دوا ثمری ندارد ،بلکه استعمال دوا ثمر دارد. اگر طبيبی جميع ادويه را بداند امّا استعمال نکند چه فایده دارد؟ تعاليم الهی بايد اجرا گردد بايد عمل شود، مجرد (فقط) خواندن و دانستن ثمری ندارد.
خطابات حضرت عبدالبهاء
اهل ادیان چون از اساس ادیان غافل ماندند، به این تقالید پوسیده متمسک شدند، و چون این تقالید مختلف است، لهذا با یکدیگر جنگ می کنند. صد هزار افسوس، باید بر ادیان گریه کرد. چگونه این اساس فراموش شده و اوهامات جای آن را گرفته؟ با وجودی که این قرن، قرن نورانی است، قرن علوم و فنون است، قرن عدالت است، قرن آزادی است، با وجود این ملاحظه میکنید که حَرب (جنگ) است بین ادیان، حَرب است بین اقوام. چقدر جای تأسف است.
خطابات حضرت عبدالبهاء
اساس اديان الهی يکی است و آن فضائل انسانی است. هيچ کس در فضائل اختلاف ندارد. همه متّفقاند که فضائل نور است و رذائل ظلمت است. پس ما بايد رجوع به اساس اديان الهی نمائيم. تقاليد را ترک کنيم. يقين است متّحد میشويم و به هيچ وجه، اختلافی نمیماند.
خطابات حضرت عبدالبهاء
مَثَل انبیا، مَثَل باغبان، است. مَثَل خلق، مَثَلِ جنگل، و خارزار. انبیا، که باغبان الهی هستند؛ اشجار انسانی، تربیت میکنند.شاخ های کج را، راست، مینمایند و درختهای بیثمر را، باثمر کنند. جنگل بیانتظام را، باغ دلگشا، نمایند.
خطابات حضرت عبدالبهاء
از جملهء اساس بهاء اللّه تعديل معيشت است. طبقات ناس مختلفند. بعضی در نهايت غنا هستند بعضی در نهايت فقر، يکی در قصر بسيار عالی منزل دارد یکی سوراخی ندارد، يکی انواع طعام در سفرهاش حاصل است يکی نان خالی ندارد قوت يومی ندارد و لذا اصلاح معيشت از برای بشر لازم. نه آن که مساوات باشد بلکه اصلاح لازم است و الّا مساوات ممکن نيست نظام عالم بهم ميخورد. نظم عالم چنين اقتضا مینمايد که طبقات باشد نمیشود بشر يکسان باشد زيرا در ايجاد، بشر مختلفند.
عالم بشر مانند اردوئی است. اردو را سردار لازم و نفر نيز لازم. آيا ممکن است که همه سردار يا صاحب منصب باشند يا همه سرباز باشند؟ البته مراتب لازم است.
مساوات بين بشر در معيشت ممکن نيست. معذلک باز جائز نيست که بعضی در نهايت غنا باشند و بعضی در نهايت فقر، بايد اصلاح کرد و چنان قانونی گذارد که از برای کل وسعت و رفاهيت باشد. نه يکی به فقر مبتلا و نه يکی نهايت غنا را داشته باشد .مثلاً شخصی غنی که منتهی غنا را دارد نگذارد شخصی ديگر منتهی فقر را داشته باشد مراعات او را بکند تا آن هم راحت باشد اين را بايد به قوانين اجراء کرد. نفس اغنياء بايد خودشان زيادی مال خود را به فقراء انفاق کنند و همچنين قوانين مملکت بايد نوعی باشد که به موجب شريعت اللّه هر گونه آسايش داشته باشد.
خطابات حضرت عبدالبهاء
عدل مختصَ به ارباب حکومت نیست، تاجر نیز باید در تجارت عادل باشد، اهل صنعت باید در صنعت خویش عادل باشد. جمیع بشر از کوچک و بزرگ باید به عدل و انصاف پردازند. عدل این است که باید از حقوق خود تجاوز نکنند و از برای هر نفسی آن را بخواهند که برای خویش خواستهاند.
از برای جمیع اصناف بشر مقامی مقدَر که باید از آن تجاوز نکنند. اهل هر صنعتی را در صنعت خود عدل لازم یعنی تجاوز از استحقاق خود نکند و اگر تعدَی در صنعت خویش نماید مثل پادشاه ظالم است تفاوت ندارد و هر نفسی در معاملات خود عدالت را ملاحظه نداشته باشد مثل رئیس ظالم است.
خطابات حضرت عبدالبهاء
باید قوانین و نظاماتی گذارد که جمیع بشر به راحت زندگانی کند یعنی همچنانکه غنی در قصر خویش راحت دارد و به انواع موائد سفره او مزین است، فقیر نیز لانه و آشیانه داشته باشد و گرسنه نماند تا جمیع نوع انسان راحت یابند. امر تعدیل معیشت بسیار مهم است و تا این مساله تحقق نیابد سعادت برای عالم بشر ممکن نیست.
خطابات حضرت عبدالبهاء
ملاحظه نمائيد که هر چند آفتاب بر جميع اشيا يکسان ميتابد ولی در آئينه صاف جلوۀ شديد نمايد نه در سنگ سياه. شدّت جلوه و حرارت آن در زجاج و بلّور به جهت لطافت آن است، اگر لطافت و صفا نباشد اين تأثيرات ظاهر نشود. همچنين باران اگر بر زمين شوره زار ببارد ابداً اثری از آن به ظهور نرسد، امّا اگر بر زمين پاک و طيّب ببارد سبز و خرم شود و بار و ثمر آرد.
امروز روزي است که قلوب صافيه از فيوضات ابديّه بهره گيرد و نفوس زکيّه از تجلّيات باقيه روشن و منوّر گردد. شما الحمد للّه مؤمن باللّه و موقن بکلمات اللّه و متوجّه بملکوت اللّه هستيد ندای الهی را شنيديد قلوبتان به نسائم جنّت الهی مهتز گرديد نيّت خير داريد مقصدتان رضای الهی است مرادتان خدمت به ملکوت رحمانی است. پس به کمال قوّت برخيزيد و با يکديگر در نهايت اتّحاد باشيد، ابداً از يکديگر مکدّر نشويد، نظرتان به ملکوت حق باشد نه عالم خلق.
خلق را از برای خدا دوست داريد نه برای خود چون برای خدا دوست ميداريد هيچ وقت مکدّر نميشويد. زيرا انسان کامل نيست، لابد هر انسانی نقصی دارد. اگر نظر به نفوس نمائيد هميشه مکدّر میشويد. امّا اگر نظر به خدا نمائيد چون عالم حق، عالم کمال است، رحمت صرف است، لذا برای او همه را دوست میداريد، به همه مهربانی میکنيد.
پس به قصور کس نظر ننمائيد، جميع را به نظر عفو ببينيد، زيرا چشم خطا بين نظر به خطا کند، امّا نظر خطاپوش به خالق نفوس بنگرد. چه که جميع را او خلق کرده، کلّ را او میپروراند، رزق ميدهد، جميع را روح و روان مبذول ميفرمايد، چشم و گوش عطا میکند، لهذا کلّ آيات قدرت او هستند. بايد جميع را دوست داشت، به جميع مهربانی کرد فقرا را رعايت نمود، ضعفا را حمايت کرد، مريضان را شفا بخشيد، نادانان را تعليم و تربيت نمود.
خطابات حضرت عبدالبهاء
امروز عالم انسانی عليل است و علاجش اتحاد عالم است، حياتش به صلح اكبر است و سرورش به وحدت عالم انسانی. از فضل و عنايت الهی اميدوارم كه شما به روح جديدی مبعوث شويد به قوّئی قيام نمائيد كه آثار وحدت عالم انسانی و صلح اكبر و محبت الهی از اين شهر به ساير بلاد تاثير نمايد.
خطابات حضرت عبدالبهاء
از جمله اساس مدنيّت الهيّه صلح اکبر است. از جمله اساس مدنيّت روحانيّه وحدت عالم انسانی است. از جمله مدنيّت روحانيّه فضائل عالم انسانی است. از جمله مدنيّت الهيّه تحسين اخلاق است. امروز عالم بشر محتاج وحدت عالم انسانی است. محتاج صلح عمومی است. و اين اساس عظيم را يک قوّهٔ عظيمه لازم تا ترويج يابد. اين واضح است که وحدت عالم انسانی و صلح عمومی بواسطه قواء مادّيّه ترويج نشود، بواسطه قوّه سياسی تأسيس نگردد، چه که فوائد سياسيّه ملل مختلف است و منافع دول متفاوت و متعارض و بواسطهٔ قوّهٔ جنسی و وطنی نيز ترويج نشود. چه که اين قواء بشريّه است و ضعيف و نفس اختلاف جنس و تباينِ وطن، مانع از اتّحاد واتّفاق است. معلوم است ترويج اين وحدت عالم انسانی که جوهر تعليم مظاهر مقدّسه است ممکن نيست مگر بقوّهٔ روحانيّه، مگر بنفثات روح القدس. ساير قوا ضعيف است نمیتواند ترويج نمايد.
خطابات حضرت عبدالبهاء
حضرت بهاءالله ترسیم دایرۀ وحدت نمودهاند. طرحی برای اتحاد کل بشر و گردهم آوردن جمیع در سراپردۀ وحدت عمومی ایحاد نمودهاند. این از موهبت الهی است. همه از دل و جان باید بکوشیم تا حقیقت وحدت در میانمان جلوه نماید و همانگونه که تلاش میکنیم، قدرت و قوت نصیبمان خواهد شد. (ترجمه)
ﺧﻄﺎبۀ ﺣﻀﺮت ﻋﺒﺪاﻟﺒﻬﺎء در پاریس در تاریخ ۲۸ اکتبر ۱۹۱۱
خدا ما را خلق کرده که با يکديگر محبت کنيم، الفت کنيم، نه به يکديگر شمشير کشيم. بل (بلکه) محفل الفت و محبت ترتيب دهيم، انجمن عدل تأسيس کنيم، نه صَف حرب (جنگ) بيارائيم. چشم به ما داده که يکديگر را به محبت الله نظر کنيم، دل داده که تعلق به يکديگر داشته باشيم، نه اينکه با يکديگر بُغض و عداوت داشته باشيم.
ببينيد خدا چه فضلى در حق انسان کرده. به انسان عقل داده، احساس داده تا اين قواى رحمانيه را در سبيل محبت صرف کنيم، نه در مقام مضرت. از خدا بخواهيد که شما را مؤيد کند و به فضائل عالم انسانى موفق نمايد. چراغى را که ايزد برافروخت خاموش نکنيم، باران رحمت پروردگار را قطع ننمائيم، برکت آسمانى را مانع نشويم. موفق به آن شويم که عالم انسانى را تزيين دهيم، شرق و غرب را روشن کنيم، جميع امم را با هم ارتباط دهيم، بنيان جنگ را بر اندازيم و سبب الفت قلوب شويم. اين است منتها آمال ما. اين است رجاى ما. از خدا اميدواريم که به آن موفق گرديم.
خطابات حضرت عبدالبهاء
فکر جنگ را با فکر قویتر صلح مقاومت کنید. فکر نفرت را با فکر قویتر عشق مقابله نمایید.
در انسان دو مقام است یک مقام انسانیّت که تعلّق به عالم بالا دارد و فیض ربوبیّت است. یک مقام حیوانیّت که تعلّق به عالم ناسوت دارد یعنی جنبه حیوانی. مثلا غضب و شهوت و حرص و ظلم و جفا اینها از خصائص حیوانی است همینطور علْم و حلْم و وفا و جود و سخاء و عدل از فضائل عالم انسانی است .
خطابات حضرت عبدالبهاء
جمیع کائنات مرتبه یا مرحلۀ بلوغی مخصوص دارند. بلوغ شجر در وقتی است که ثمر ظاهر شود. حیوان نیز مرحلۀ رشد و کمالی دارد و در عالم بشر بلوغ در وقتی است که عقل و درایت انسان به اعظم درجۀ رشد و قوَت رسد. بر همین منوال حیات اجتماعی عالم انسان نیز مراحل و مراتبی دارد. در وقتی در مرحلۀ طفولیت بود و در وقت دیگر در عنفوان شباب. امَا حال به مرحلۀ بلوغ موعود رسیده، آثارش از جمیع جهات نمودار است. آنچه در مراحل بدوی و محدود گذشته بشر نیازمندیهای نوع انسان را برطرف میساخت از عهدۀ حوائج دوره تجدَد و بلوغ برنیاید. زیرا انسان دیگر از آن مراحل بدوی محدود گذشته است و باید امروز به فضائل و قوائی جدید فائز گردد و قوانینی جدید و استعدادهای جدید یابد. انسان در این زمان به مواهب و فیوضات جدیدی مخصَص گشته است و دیگر آن مواهب و فیوضاتی که در ایَام صباوت داشت، هر چند در وقت خود کافی و وافی بود امروز از تکافوی حوائج مرحلۀ بلوغش عاجز است. (ترجمه)
خطابه ۱۷ نوامبر ۱۹۱۲
انسان فرزند خداوند است، شریف است، متعالی است، محبوب خدا است که خالق اوست. پس همیشه باید بکوشد که فیوضات و فضائل الهیَه که به او اعطاء شده بر او مُستولی باشد، بر او مسلَط باشد. حال خاک قلوب انسانی بمثابۀ زمین تیره است امَا مادَۀ باطنی و اعماق وجود این خاک تیره هزاران گلهای معطَرمکنون است. ما باید سعی کنیم این قوا و امکانات مکنونه را پرورش دهیم و بیدار کنیم، کنوز مستوره در این معدن و مخزن الهی را مکشوف سازیم، این قوای عالیه را که مدَتهای مدیده در قلوب انسانها مکنون بوده به ظهور رسانیم. بعد جلال و شکوه هر دو عالم ترکیب و تشدید شود و جوهر وجود انسانی به ظهور رسد. (ترجمه)
خطابه ۲۹ اوت ۱۹۱۲
حقیقت انسان، فکر اوست نه جسمش. قوای فکری و قوای حیوانی دست در دست هم دارند. اگرچه انسان جزئی از عالم حیوانی است، قوای فکری او برتر از تمامی دیگر مخلوقات است.
اگر فکر انسان دائماً مشغول امور ملکوتی باشد، صورت و مثال الهی گردد. اما اگر فکر متعالی نباشد، محدود به امور این دنیا باشد، انسان بیشتر و بیشتر مادی گردد تا آنجا که به رتبۀ حیوان رسد.
بعضی مردان و زنان به افکار متعالی خود فخر مینمایند اما اگر این افکار به مرحلۀ عمل نرسند، بیحاصلند. قدرت فکر منوط به جلوهگر شدن آن در عمل است. (ترجمه)
خطابۀ حضرت عبدالبهاء در پاریس در تاریخ ۱۸ اکتبر ۱۹۱۱
هویت اساسی هر انسانی روح فناناپذیر او است. دنیای مادی محل ترکیب و تجزیه و ترقی و انحطاط است. اما روح تجزیه و تحلیل نمیپذیرد و انحطاط ندارد، «حی و باقی است و در نشئۀ ابدی است.»
خطابات حضرت عبدالبها
اگر قوه ی تفکر در بحر نور باطنی مستغرق گردد و به صفات الهی متصف شود، نتیجه محرز و قطعی است. قوۀ تفکر بمثابه مرآت است اگر آن را در مقابل اشیاء دنیوی قرار دهید، همان را منعکس میسازد. لهذا اگر روح انسانی به مواضیع دنیوی و ارضی بپردازد و در مورد آن تأمل و تفکر کند بر آنها وقوف خواهد یافت. اما اگر مرآت روح را به آسمان متوجه سازید، صورت و افلاک انوار شمس حقیقت در قلوب شما متجلی گردد و فضائل ملکوت حاصل شود . لذا باید این استعداد و این قوه به طریق صحیح هدایت شود، به طرف شمس سماوی متوجه گردد نه اشیاء زمینی تا آن که به اسرار ملکوت پی بریم و به معنای مثلهای کتاب مقدسه واقف شویم و به اسرار روح مطلع گردیم. انشاالله جمیع، مرایایی گردیم که حقایق سماوی را متجلی سازیم و آئینۀ صافی شویم تا نجوم آسمانی را منعکس نمائیم. (ترجمه)
خطابه ۱۲ ژانویه ۱۹۱۲ در لندن
حضرت بهاءالله ترسیم دایرۀ وحدت نمودهاند. طرحی برای اتحاد کل بشر و گردهم آوردن جمیع در سراپردۀ وحدت عمومی ایحاد نمودهاند. این از موهبت الهی است. همه از دل و جان باید بکوشیم تا حقیقت وحدت در میانمان جلوه نماید و همانگونه که تلاش میکنیم، قدرت و قوت نصیبمان خواهد شد. (ترجمه)
ﺧﻄﺎبۀ ﺣﻀﺮت ﻋﺒﺪاﻟﺒﻬﺎء در پاریس در تاریخ ۲۸ اکتبر ۱۹۱۱
ملاحظه نمائيد گلهای حدائق هر چند مختلفالنّوع و متفاوتاللّون و مختلفالصّور و الأشكالند ولی چون از يك آب نوشند و از يك باد نشو و نما نمايند و از حرارت و ضياء يك شمس پرورش نمايند، آن تنوّع و اختلاف سبب ازدياد جلوه و رونق يكديگر گردد. اگر حديقهای را گلها و رياحين و شكوفه و اثمار و اوراق و اغصان و اشجار از يك نوع و يك لون و يك تركيب و يك ترتيب باشد، به هيچ وجه لطافتی و حلاوتی ندارد ولكن چون از حيثيّت الوان و اوراق و ازهار و اثمار گوناگون باشد، هر يك سبب تزيين و جلوه سائر الوان گردد و حديقه انيقه شود و در نهايت لطافت و طراوت و حلاوت جلوه نمايد و همچنين تفاوت و تنوّع افكار و اشكال و آرا و طبايع و اخلاق عالم انسانی چون در ظلّ قوّۀ واحده و نفوذ كلمۀ وحدانيّت باشد، در نهايت عظمت و جمال و علويّت و كمال ظاهر و آشكار شود. اليوم، جز قوّۀ كليّۀ كلمة الله كه محيط بر حقائق اشياست عقول و افكار و قلوب و ارواح عالم انسانی را در ظلّ شجرۀ واحده، جمع نتواند. اوست نافذ در كلّ اشيا و اوست محرّك نفوس و اوست ضابط و رابط در عالم انسانی.
الواح نقشۀ ملکوتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء
تربیت عموم لازم است و وحدت اصول و قوانین. تربیت نیز از الزم امور تا جمیع بشر تربیت واحده گردند. یعنی تعلیم و تربیت در جمیع مدارس عالم باید یکسان باشد. اصول و آداب، یک اصول و آداب گردد، تا این سبب شود که وحدت عالم بشر از صِغَر سن در قلوب جای گیرد.
جمیع عالم باید تحصیل معارف کنند تا سوءتفاهم از میان برخیزد. جمیع بشر متحد شوند و ازاله سوءتفاهم به نشر معارف است لهذا بر هر پدری لازم که اولاد را تربیت نماید اگر روزی عاجز باشد هیئت اجتماعیه باید اعانت نماید تا معارف تعمیم یابد و سوءتفاهم بین بشر زائل گردد.
خطابات حضرت عبدالبهاء
تعليم اطفال و پرورش کودکان اعظم مناقب عالم انسان و جاذب الطاف و عنايت حضرت رحمان. زيرا اسّ اساس فضائل عالم انساني است و سبب تدرّج به اوج عزّت جاودانی.
منتخباتی از مکاتيب حضرت عبدالبهاء
اگر به اساس اديان الهی نظر کنيم، کل يکی است و اگر رجوع به آن نمائيم کل متّحد و متّفق ميشويم و عَلَم وحدت عالم انسانی در جميع آفاق موج زند.
حقیقت الوهیت به تصور در نمیآید، لهذا رحمت کلیه الهیه مظاهر مقدسه را مبعوث فرماید و تجلیات نامتناهیه بر آن مظاهر الهیه اشراق مینماید و آنها را واسطه فیض مینماید. این مظاهر مقدسه که انبیاء هستند مانند مرآتند (آیینه) و حقیقت الوهیت مانند آفتاب که در اشد اشراق بر آنها می تابد.
خطابات حضرت عبدالبهاء
حقيقت الوهيت در نهايت تنزيه و تقديس است، از براى حقيقت الوهيت نزول و صعودى نيست، تنزل حق در عالم خلق مستحيل است. چرا که مناسبتی ميان غناى مطلق و فقر محض نيست، حقيقت الوهيت غناى محض است، قديم است، اما انسان حادث است و فقر صرف. حقيقت الوهيت قدرت محض است و انسان عجز صرف. لهذا مناسبتی بين غناى مطلق و فقر بحت و قديم و حادث و قدرت محض و عجز صرف نيست.
پس مابين حقيقت الوهيت و عالم خلق يک واسطۀ فيض لازم، آن واسطه به منزلۀ شعاعى است که از آفتاب ساطع. يعنی حقيقت، مانند آفتاب است، و عالم خلق، مثل ارض. ميان آفتاب و ميان زمين واسطۀ فيض لازم است. آفتاب تنزل نمیکند، زمين به آسمان نمیرود. پس واسطه چه چيز است؟ نور آفتاب و حرارت آفتاب که واسطه ميان زمين و آفتاب است، روح القدس به منزلۀ شعاع آفتاب است تجّلى آفتاب است، حرارت آفتاب است، کمالات آفتاب است.
حقيقت انسان به واسطۀ روح القدس، فيض از حقيقت الوهيت يابد و بدون واسطه، ممکن نيست. جميع فيوضاتی که از عالم حق به عالم خلق میرسد به واسطۀ روح القدس است، زيرا روح القدس سبب حيات ابديۀ انسان است، سبب قوۀ کاشفه نفوذ روحانيه و حکمت بالغه و حرکت علوّيۀ انسان است، جميع اينها از فيوضات روح القدس است، آن واسطۀ فيض است بين حق و خلق.
ملاحظه کنيد که برهان واضح است. ولى بعضی از امم چون پى به حقيقت نبردند گمان میکنند که آفتاب حقيقت، نزول و حلول نموده، اين مستحيل است و ممکن نيست و واسطه، روح القدس است، او به منزلۀ شعاع و حرارت آفتاب است که کائنات را تربيت میکند، شعاع آفتاب است که سبب حيات جماد و نبات و انسان است، شعاع آفتاب است که سبب تربيت زمين است، شعاع آفتاب است که سبب حرکت و حيات است و اين روح القدس است يعنی به منزلۀ روح است.
ملاحظه کنيد حواريين حضرت مسيح، اول نفوس عاديه بودند، يکى ماهى گير بود، يکى نجار و يکى صباغ، تأييدات روح القدس پطرس را پطرس اکبر کرد و يوحنا را يوحناى انجيلى. هر کدام از اين ها که از پرتو روح القدس اقتباس کرد روشن شد و سبب هدايت جم غفيرى گرديد، در اين مقام قوت و تأييد که فيض روح القدس است واضح و آشکار گردد.
خطابات حضرت عبدالبهاء
اول چيزی که برای انسان لازم، تحری حقيقت است. در تحری حقيقت، بايد انسان آنچه را شنيده و از تقليد آباء و اجداد و يا اقتباس افکار است، فراموش کند و جميع اديان روی زمين را بايد يکسان بداند، نه به يکی تعلق و نه از ديگری تنفر داشته باشد، تا تواند تميز دهد که کدام دين به حقيقت مقرون؛ چون تحری حقيقت کند، لابد به حقيقت پی برد.
خطابات حضرت عبدالبهاء
خداوند به انسان چشم تحرَی داده تا ببیند و حقیقت را بشناسد. به او گوش عنایت کرده تا بتواند پیام واقعیت را استماع نماید و به او موهبت خِرد بخشیده تا با آن بتواند شخصاً به کشف اشیاء پردازد. این موهبت و تجهیزات او برای تحرَی واقعیت است. انسان بنا نیست به چشمان دیگران ببیند یا به گوش های سایرین بشنود یا به مدد ادراک دیگران بفهمد.
هر انسانی در نقشۀ خلَاق الهی موهبت، قوَت و مسئولیت فردی دارد. لهذا بر عقل و قضاوت خود اتکا کنید و به نتیجۀ تحرَی خویش تمسک نمائید والَا به کلی در غفلت غرق خواهید شد و از جمیع فیوضات الهی محروم خواهید ماند. به خداوند توجه کنید، با خضوع به آستانش تضَرع نمائید و طلب یاری و تأیید کنید تا خداوند حجباتی را که مانع از مشاهده تان است، خرق فرماید. آنگاه چشمان شما روشن خواهد شد، واقعیت الهی را عیناً مشاهده خواهید کرد و قلبتان به کلَی از زنگار غفلت منزَه خواهد شد و جلال و فیوضات ملکوت را منعکس خواهد ساخت. (ترجمه)
خطابه ۲۹ اوت ۱۹۱۲
اول تعلیم حضرت بهاالله تحری حقیقت است باید انسان تحری حقیقت کند واز تقالید دست بکشد زیرا ملل عالم هر یک تقالیدی دارند و تقالید مختلف است و اختلاف تقالید سبب جنگ و جدال شده است و تا این تقالید باقی است وحدت عالم انسانی مستحیل است پس باید تحری حقیقت نمود تا به نور حقیقت این ظلمات زائل شود، زیرا حقیقت، حقیقت واحده است تعدد و تجزی قبول نکند و مادامی که حقیقت تجزی و تعدد قبول نکند، اگر جمیع ملل تحری حقیقت کنند شبههای نیست که کل متحد و متفق شوند. جمعی از ادیان و فرق و ملل مختلفه چون در ایران تحری حقیقت نمودند نهایت متحد و متفق گشتند و الان در نهایت اتحاد و اتفاق در نهایت الفت و محبت با هم زندگی مینمایند. این تقالید سبب بغض و عداوت گشته پس باید تحری حقیقت کنیم تا از جمیع مشقات خلاص شویم و بصیرت روشن شود و به ملکوت الهی راه یابیم.
خطابات حضرت عبدالبهاء
تعصب جنسی، تعصب دینی، تعصب مذهبی، تعصب وطنی، تعصب سیاسی هادم بنیان انسانی است و تعصب، مخرب اساس نوع بشر است، از هر قبیل باشد. تا آنکه این تعصبات زائل نگردد، ممکن نیست عالم انسانی راحت یابد؛ تا تعصب باقی جنگ باقی، بغض باقی، عداوت باقی، اذیت باقی و اگر بخواهیم عالم انسانی راحت باشد جمیع این تعصبات را باید بریزیم و الا ممکن نیست که آسایش یابد.
خطابات حضرت عبدالبهاء
دین باید ازاله تعصب کند اگر چنانچه تعصب را زائل نکند دین نیست زیرا دین متابعت حق است. پروردگار جمیع خلق را دوست میدارد، با جمیع خلق در صلح است، به جمیع خلق مهربان است. ما باید متابعت خدا بکنیم. جمیع خلق را دوست داشته باشیم به کل مهربان باشیم. پس باید از تعصب جنسی و تعصب وطنی و سیاسی و مذهبی بگذریم و تحری حقیقت کنیم.
زیرا این تعصبات سبب اختلاف بین بشر است. این تعصب سبب است که خونها ریخته میشود. این تعصب سبب است که مادران بیچاره در قتل فرزندان فریاد و ناله و گریه و فغان میکنند؛ این تعصب سبب است که پدرها بی پسر میشوند؛ این تعصب ممالک عالم را سبب خرابی میگردد؛ این تعصب سبب اضطراب عالم شده و میشود. اما اگر این تعصبات نماند جمیع بشر با یکدیگر به نهایت محبت الفت میکنند ۰
خطابات حضرت عبدالبهاء