برخی اعتقادات اساسی
- :
- اعتقادات بهائیان
- :
- برخی اعتقادات اساسی
اعتقاد بهائی به خدای واحد بیان میدارد که جهان آفرینش و نیروهای موجود در آن و تمام مخلوقات، خالق یکتایی دارند که درک ذات حقیقی آن برای ذهن انسانی غیرممکن است.
مخلوق نمیتواند خالق خود را درک یا توصیف کند. درک انسان از مفهوم خدا نیز هر قدر هم که وسیع و برخوردار از تخیل قوی باشد همیشه محدود به مرزهای ذهن است. هیچ رتبهای از وجود قادر به درک رتبۀ بالاتر از خود نیست. سنگ نمیتواند قوهای را که سبب رشدِ گیاه میشود درک نماید؛ درخت نمیتواند قوای بینایی، شنوایی، بویایی و حرکتی که یک حیوان از آنها برخوردار است را درک کند و یک حیوان هرگز آن سطحی از آگاهی که مشخصۀ انسان است را به دست نمیآورد. به همین نحو، ذهن انسان نیز هرگز نخواهد توانست ماهیت و مناسبات عالم ملکوت را به طور کامل درک نماید.
اگر چه ذات حقیقی خداوند همیشه دور از دسترس خواهد ماند اما انسان به کلی محروم از شناخت او نیست. حضرت بهاءالله تعلیم میدهند که خداوند ما انسانها را به دلیل محبت خود آفریده است. بر اساس همین محبت الهی است که در دورههایی از تاریخ بشریت، افرادی که از تمامی جنبههای ظاهری همچون دیگر انسان ها به نظر میرسند از جانب خداوند برگزیده میشوند تا جمیع صفات و ارادۀ او را برای بشر نمایان سازند. اگر خداوند را به خورشیدِ دستنیافتنی که منشأ تمام نور و حیات در منظومۀ شمسی است تشبیه کنیم، آن گاه میتوان این افراد را آینهها یا «مظاهر ظهور الهی» دانست که صفات الهی را همچون نور خورشید به بهترین شکل، به شیوهای که برای انسانها قابل دریافت باشد، منعکس میسازند.
آنچه که دربارۀ حقیقت خدا میدانیم توسط این مظاهر ظهور الهی، بنیانگذاران ادیان بزرگ جهان، به ما آموخته شده است. هر یک از این مربیان الهی، به تناسب ظرفیت درک و فهم بشر و نیازهای او در هر عصر، هدایتهای لازم برای تکامل اجتماعی و معنوی نوع انسان را فراهم میآورند، به ما میآموزند چگونه در هر زمان بر طبق ارادۀ الهی زندگی کنیم و به سعادت حقیقی دست یابیم.
اگرچه ممکن است هر یک از ما تصوری متفاوت از ماهیت خدا داشته باشیم، به زبانهای متفاوت دعا کنیم و به این وجود که فراتر از درک ماست نامهای متفاوتی نسبت دهیم، اما در حقیقت همه در مورد یک خالق واحد صحبت میکنیم.
در دیدگاه دیانت بهائی وجود انسان دارای دو بعد مادی و معنوی است. حقیقت وجود انسان، روح فناناپذیر اوست. زندگی حقیقی، زندگی روح است که با مرگ جسم پایان نمیپذیرد. روح تا ابد به سفر خود به سوی کمال ادامه میدهد.
روح و جسم با یکدیگر وجود انسانی را تشکیل میدهند. جسم، مادی است اما روح از عالمهای غیرمادی سرچشمه گرفته است. به صورت و مثال خداوند آفریده شده به این معنا که تمامی صفات الهی در آن به امانت گذاشته شده است. ارتباط روح با جسم را میتوان به رابطۀ نور و آینه تشبیه کرد. نور از منبعی خارجی است نه از خودِ آینه اما در آینه منعکس میشود. رابطۀ روح و جسم فقط در این عالم برقرار است. پس از مرگ، جسم از بین میرود اما روح تا ابد در عالمهای الهی به ترقی خود به سوی خداوند ادامه میدهد. هر چه روح به خالق خود و سرچشمۀ کمال نزدیکتر باشد سرور بیشتری را تجربه میکند. بدین ترتیب آثار بهائی بهشت و جهنم را به عنوان فضا یا مکانی مادی تعریف نمیکنند بلکه آنچه در متون مقدس سایر ادیان در این زمینه آمده است را توصیفی نمادین از نزدیکی یا دوری روح انسان از خدا و سرور یا درد و رنج ناشی از آن میدانند.
روح انسانی در این دنیای مادی است که صفات و توانمندیهایی را که برای سفر شکوهمند و ابدی خود به سوی خدا نیاز دارد کسب مینماید. همانطور که جنین در رحم مادر تواناییها و خصوصیاتی را که پس از تولد برای زندگی در این دنیا به آنها نیاز دارد کسب میکند. همۀ ما بالقوه دارای صفات و خصوصیات الهی هستیم و باید آینۀ روح را پاک و صیقلی سازیم تا این صفات از وجودمان ظاهر شود. مظاهر ظهور (مربیان الهی) در طول تاریخ پیوسته با آشکار کردن صفات و ارادۀ الهی برای بشر و نیز تربیت معنوی او کمک کردهاند تا صفات درونی انسان پرورش یابد و پیشرفت نماید.
حضرت بهاءالله بیان میدارند که بنیان تمام ادیان الهی مشترک و بر پایۀ یک حقیقت واحد است. دین را به کتابی میتوان تشبیه کرد که ادیان فصلهای پی در پی در آن را تشکیل میدهند. بنابراین، مأموریت هر یک از پیامبران الهی را میتوان مرحلهای از مراحل پایان ناپذیر آشکار شدن یک حقیقت واحد دانست.
پیامآوران الهی در طی فرآیندی مستمر، تدریجی و همیشگی، به تناسب ظرفیت درک و فهم بشر و نیازهای هر زمان، هدایت لازم را برای تکامل اجتماعی و معنوی او فراهم میآورند و بشر را از قابلیتها و مسئولیتهایش در مقام حافظ و امانتدار جهان آفرینش آگاه میسازند.
منشاء تمام ادیان الهی یکی است، اصول اساسی آنها با یکدیگر مشترک است، هدف آنها یکی است، تعالیم آنها ابعاد مختلف یک حقیقت واحد را روشن میسازد و رسالت هر یک نمایانگر یک مرحله در سیر پایانناپذیر تکامل معنوی و اجتماعی بشریت است.
اعتقاد به اینکه همۀ ما اعضای یک خانوادۀ واحد انسانی هستیم در کانون اعتقادات بهائی قرار دارد و اصل یگانگی نوع انسان محور تعالیم حضرت بهاءالله را شکل میدهد.
حضرت بهاءالله میفرمایند «ای اهل عالم! سراپردۀ یگانگی بلند شد. همه بار(میوههای) یک دارید(درخت) و برگ یک شاخسار.»
حضرت بهاءالله عالم انسانی را با بدن انسان مقایسه مینمایند. در بدن، میلیونها سلول با شکلها و کارکردهای متنوع هر یک نقش خود را در برقراری نظامی سالم ایفا مینمایند. اگر عضوی از بدن در رنج و درد باشد، دیگر اعضا نیز ناگزیر رنج میبرند. اصل حاکم بر عملکرد بدن همکاری است. اعضای مختلف بر سر منابع با هم به رقابت نمیپردازند بلکه هر سلول، از هنگام پیدایش، در تبادل و همکاری سازنده با سایر سلولها و اعضای بدن است.
هر فرد عضوی از هیکل بشریت به شمار میرود، در ذات خود شریف است و روحی یکتا دارد. همۀ انسانها هدفی مشترک دارند که پیشبرد یک تمدن معنوی و مادی همواره در حال پیشرفت است. همه، شهروندان و امانتداران یک کرۀ خاکی و سزاوار برخورداری از مزایای چنین پیشرفتی هستند. این آگاهی فزاینده نسبت به میراث مشترک و آیندۀ بههموابستهمان، فهم مان از خود را بازتعریف میکند و عادات و شیوههای ناکارآمد اجتماع معاصر را به چالش میکشد.
پذیرفتن اصل یگانگی نوع انسان ایجاب میکند که هر نوع تعصب از جمله نژادی، مذهبی، جنسیتی و… به طور کامل از میان برداشته شود.
یگانگی نوع انسان به معنای تحمیل یکنواختی نیست و آثار بهائی بر اصل وحدت در عین تنوع تأکید مینمایند.
خانوادۀ انسانی را با تمام تنوعش میتوان به گلهای مختلف یک باغ تشبیه کرد. تنوع رنگها بر جلوه و زیبایی باغ میافزاید. اگر چه گلها از نظر رنگ، شکل و عطر متفاوت هستند اما همه از یک باران آبیاری و از یک آفتاب بهرهمند میشوند. انسانها نیز اگر چه از نژاد، قوم و فرهنگهای متفاوت هستند ولی همه بندگان و مخلوق یک خدای واحدند و ماهیت انسانی مشترکی دارند. کثرت و تنوع خانوادۀ بشری باید سبب محبت و الفت جاودانه باشد مانند یک قطعۀ موسیقی که در آن نُتهای مختلف کنار هم قرار میگیرند و آهنگی گوشنواز پدید میآورند.
همان طور که تنوع سلولها و اعضای بدن موجب بروز توانمندیهای گوناگون در هیکل انسان شده است، رشد و پیشرفت جامعۀ بشری نیز هنگامی امکانپذیر است که استعدادها و توانمندیهای منحصر به فرد هر انسانی ارج نهاده شود و در این مسیر مورد استفاده قرار گیرد. دستیابی به وحدت، نیازمند تنوع است نه همسانی.
پذیرفتن اصل یگانگی نوع انسان ایجاب میکند که هر نوع تعصب از جمله نژادی، مذهبی، جنسیتی و…- به طور کامل از میان برداشته شود.
سوءتفاهمات و تعصباتی که گروهی از مردم را برتر از دیگران قرار میدهد، سهم بسزایی در مشکلات امروزی نوع بشر ایفا میکنند. تعصب، برداشت یا تصوری نادرست دربارۀ دیگران است که بر اساس عدم شناخت شکل گرفته و چشم ما را بر این واقعیت میبندد که هرشخص همچون معدنی دارای گوهرهای فراوان و ذاتاً وجودی روحانی با استعدادها و توانمندیهای منحصربه فرد است.
ایجاد روابط صمیمانه و پایدار با مردمانی از اقشار و طبقههای مختلف اجتماع، پادزهر بیماری مهلک تعصب است. حضرت عبدالبهاء ما را تشویق میکنند که با دل و جان در جستجوی حقیقت باشیم و با تمامی مردمان دوستی نماییم.
حضرت بهاءالله بیش از یک قرن و نیم پیش برابری زنان و مردان را به عنوان یکی از حقایق بنیادی عالم هستی مطرح نمودهاند. آثار بهائی بیان مینمایند حقیقت وجود انسان در زن و مرد یکی است. انسانیت، جنسیت ندارد.
بهائیان برابری زنان و مردان و مشارکت کامل زنان در تمامی عرصهها را لازمۀ پیشرفت بشر و تحول اجتماع میدانند. زنان و مردان همچون ستونهای یک اجتماع هستند و ضعف هر یک از آنها به سستی کل بنا میانجامد. نابرابری زنان و مردان نه تنها مانع ترقی زنان بلکه مانع پیشرفت کل اجتماع میشود.
تعالیم بهائی بیان میدارند که بشر هنگامی به صلح، رفاه و سعادت دست مییابد که زنان و مردان به طور مساوی در عرصۀ اجتماع مشارکت داشته باشند. انکار برابری جنسیتی، بیعدالتی به نیمی از جمعیت جهان است و هیچ دلیل موجه اخلاقی، بیولوژیکی یا کاربردی برای آن وجود ندارد. البته، صرفاٌ فراهم ساختن اسباب مشارکت زنان در ساختارهای فعلی جهان کافی نیست، بلکه زنان و مردان باید دوشادوش هم برای ساختن نظم اجتماعی جدیدی تلاش نمایند؛ نظمی که بر پایۀ اصول معنوی و با هدف عدالت، صلح و رفاه جمعی بنا شده باشد.
بهائیان از طریق برگزاری برنامههای آموزشی، پروژههای توسعۀ اجتماعی و اقتصادی و مشارکت جامعۀ جهانی بهائی به عنوان عضو مشاور در سازمان ملل، تاکنون بیش از یک قرن برای برقراری برابری زنان و مردان فعالیت کردهاند.
آثار بهائی نه تنها علم و دین را در تضاد با یکدیگر نمیدانند بلکه بر هماهنگی بنیادین آن دو تأکید میکنند.
این هماهنگی مبتنی بر این باور است که هر چند حقیقت میتواند جنبههای مختلف داشته باشد، در اصل خود یکی است. برای بهائیان، علم و دین دو نظام مکمل و همپوشان دانش و عمل هستند که پیشرفت تمدن را امکانپذیر میسازند. دین بدون علم به سرعت به خرافات و افراطیگری فروکاسته میشود و علم بدون دین تنها به ابزاری در خدمت مادهگرایی خشک تبدیل خواهد شد.
حضرت عبدالبهاء علم را ارزشمندترین دارایی عالم انسانی دانستهاند كه از طریق آن انسان به شناخت بیشتر دربارۀ حقایق اشیا دست مییابد. «فی الحقیقه، علم، آینۀ تمام نماي اَشکال و صُور(صورتهای) گوناگون کائنات است. علم، اساس کلیۀ ترقیات عالم انسان است. بدون تحقیق و تَتَبُع(جستجو)، پیشرفت ممکن نه.»
حضرت ولیامرالله در توصیف دین میفرمایند «دین اساساً خصوصیتی عرفانی دارد. مقصد اصلی آن پرورش فرد و اجتماع از طریق اکتساب فضایل(پرورش صفات نیکو) و قوای روحانی است.»
بهائیان در تلاشهاییشان برای مشارکت در پیشرفت تمدن از علم و دین هر دو بهره میگیرند و در بطن و نتیجه این کوششها دربارۀ ماهیت ارتباط و تعامل این دو نظام دانش که همپوشان و مکمل یکدیگرند بصیرتهای بیشتر و عمیقتری به دست میآورند.
«دين انسان را بالی است و علم بال ديگر. انسان به دو بال پرواز ميکند به بال واحد پرواز نتواند.» - حضرت عبدالبهاء
حضرت بهاءالله جستجوی حقیقت به طور مستقل را یکی از اساسیترین وظایف هر فرد میدانند. ایشان تاکید میکنند که باید دنیا را با چشم خود ببینیم و نه از نگاه دیگران.
بر اساس اعتقاد بهائی، میل ذاتی به دانش که در هر انسانی وجود دارد او را به فهم اسرار جهان و پدیدههای بینهایت متنوعش برمیانگیزاند. این میل ذاتی ذهن را هدایت میکند تا به دنبال کسب معرفت در مورد نفس خود، ماهیت بشر و هدف از زندگی باشد.
تعالیم بهائی بیان میکنند که برای جستجوی حقیقت باید تعصب و خرافات را به کلی کنار گذاشت و تقلید کورکورانه چه از دیگران، چه از سنتها را ترک نمود. به علاوه، نوع بشر به گونهای خلق شده است که از توانایی تشخیص حقیقیت برخوردار است. حضرت عبدالبهاء توضیح میدهند «خداوند در انسان قوۀ عقل خلق فرمود که به واسطۀ آن انسان قادر است جستجوی واقعیت نماید.» به دلیل همین توانمندی و قوای انسان است که در آئین بهائی مرجع تقلید یا طبقۀ روحانیون دینی وجود ندارد. مطالعۀ متون الهی و بکارگیری آنها در زندگی روزانه، وظیفهای فردی است که بر عهدۀ همگان گذاشته شده است. هیچ کس اجازه ندارد برداشت شخصی خود از آثار و متون بهائی را به دیگران تحمیل نماید.
تعالیم بهائی از میان بردن فقر مفرط و ثروت بیاندازه را برای اتحاد خانوادۀ بشری و بنای یک جامعۀ جهانی برپایۀ صلح و عدل لازم میدانند.
مسئلۀ فقر مفرط و ثروت بیاندازه به ماهیت روابط بین فرد، موسسات و جامعه مربوط می شود. امروزه بخش عظیمی از جمعیت جهان در جوامعی زندگی میکنند که روابط سلطهگرانه بر آنها حاکم است؛ اعم از سلطۀ یک ملت، یک طبقۀ اجتماعی، یک جنسیت و یک گروه دینی یا قومی بر دیگران. هنگامی که دسترسی به منابع، کسب دانش و مشارکت حقیقی در اجتماع با نابرابری رو به رو است، جوامع نمیتوانند به شکوفایی برسند.
بدون شک افراد و جوامع برای رسیدن به اهداف خود به ثروت مادی نیاز دارند، اما منابع مادی و انسانی که در اختیار ما قرار دارد باید صَرف منافع بلندمدت عموم بشر شود و نه منفعت کوتاهمدت گروهی کوچک. این مسئله وقتی امکانپذیر است که فعالیتهای اقتصادیِ بر اساس مشارکت و همکاری انجام گیرد. حضرت عبدالبهاء میفرمایند همان طور که زندگی یک موجود زنده وابسته به مشارکت و همکاری بین عناصر تشکیلدهندۀ آن است، پویایی جامعه نیز به همکاری و تعاون وابسته است.
برای اولین بار در تاریخ است که میتوان تمام کرۀ زمین و مردمان گوناگونش را به عنوان یک کل مجسم نمود . حضرت بهاءالله به ما میآموزند که صلح جهانی نه تنها امکان دارد بلکه اجتنابناپذیر است و مرحلۀ بعدی در تکامل جمعی نوع بشر است. بهائیان معتقدند تعالیم حضرت بهاءالله، بشریت را برای ساختن جهانی سرشار از صلح، رفاه و آرامش توانمند میکند.
آموزههای بهائی بینشی از یک دنیای متحد و سرشار از صلح ارائه میدهند و بیان میدارند که در این عصر بشریت از توانایی ساختن یک چنین اجتماعی مبتنی بر عدالت بهرهمند است. اما تبدیل چنین بینشی به واقعیت کار آسانی نیست و تنها با مشارکت عدۀ محدودی امکانپذیر نخواهد بود. تمامی مردم جهان، از پیر و جوان، زن و مرد، ثروتمند یا فقیر در بنای چنین تمدن با شکوهی نقش دارند. پیشرفت فقط در صورتی حاصل میشود که از ماهیت انسان به عنوان موجودی که علاوه بر بعد مادی دارای بعد معنوی نیز هست فهم جدیدی به دست آوریم. باید بیاموزیم چگونه با یکدیگر روابطی بر اساس تفاهم و حمایت متقابل ایجاد کنیم. ساختارهای اجتماع نیز باید به نحوی تغییر کنند که بر اساس عدالت اجتماع را سازماندهی نمایند.
این اصول و اعتقادات برای بهائیان صرفاً آرمانهایی مبهم ودستنیافتنی نیستند. مشغلۀ اصلی افراد، جوامع و موسسات بهائی، چگونگی تبدیل این باورها به واقعیت است.