تأسیس مدارس
- :
- مشارکت در پیشرفت ایران
- :
- تأسیس مدارس
دیانت بهائی تعلیم و تربیت را یکی از عوامل اصلی در ترقی فرد و بهبود شرایط اجتماعی میداند، آموزش و پرورش را مسئلهای عمومی و اجباری میشمارد و انسان ها را همچون گنجینههایی از جواهر با ارزش میبیند که تنها با تعلیم و تربیت استعدادها و تواناییهای آنها نمایان میشود.
در اواخر قرن نوزدهم میلادی، نظام آموزش رایج در ایران شکلی سنتی داشت و عموماً متون مذهبی و ادبی در مکتبخانهها تدریس میشد. در آن زمان بهائیان ایران با مطالۀ آثار حضرت بهاءالله، در پی یافتن راههایی برای اجرای اصول بهائی در زمینۀ تعلیم و تربیت برآمدند. آنان گامی تازه در آموزش و پرورش کودکان برداشتند و مدارسی تاسیس کردند که در آنها مطالعۀ علوم و هنرهای مدرن در مرکز توجه بود. آنها همچنین بر اساس تعالیم بهائی میکوشیدند تا تربیت اخلاقی را به نحو مناسب در این مدارس عملی سازند. حضرت عبدالبهاء، تلاشهای جامعۀ بهائی ایران برای فراهم کردن امکانات آموزشی برای کودکان را از راه دور تشویق وهدایت میکردند.
اعتقادات بهائی، تعلیم و تربیت را حق اساسی همگان میدانند. بر همین اساس مدارس بهائی اگر چه توسط بهائیان تأسیس میشد، به روی همگان باز بود و در آنها دانشآموزانی با پیشینهها و عقاید گوناگون اَعم از بهائی، مسلمان، زرتشتی، یهودی، مسیحی و … در کنار یکدیگر به تحصیل میپرداختند.
بر اساس مستندات موجود، به نظر میرسد نخستین کوششها برای تأسیس یک مدرسۀ بهائی در روستایی به نام ماهفروزک در مازندران و در اوایل دهۀ 1260ه.ش. (1880 میلادی) صورت گرفته است. مُلای روستا که هنگام تحصیل در بابل، بهائی شده بود به همراه همسرش در پی اجرای تعالیم حضرت بهاءالله، یک مدرسۀ پسرانه و دخترانه تأسیس کردند. به تدریج در سایر روستاها و شهرها نیز کوششهای مشابهای صورت گرفت. این مدارس که در ابتدا بر اثر ابتکارات شخصی بهائیانِ محلی و به طور پراکنده و غیررسمی شکل میگرفتند، مدارس نوین نبودند و هنوز سبک مکتبخانه داشتند.
نخستین مدرسۀ نوین بهائی در ایران، یعنی مدرسۀ تربیت پسران، حدود سال 1279 ه.ش. (1900 میلادی) در تهران تأسیس شد و چند سال بعد از طرف دولت به رسمیت شناخته شد. به دنبال آن در طی 35 سال، دهها مدرسۀ نوین بهائی در دیگر شهرها و روستاهایی که دارای جوامع بزرگ بهائی بودند، تأسیس گردید. مدرسۀ «توکل» در قزوین (1285 ه.ش.، 1906میلادی)، «تأیید» در همدان (1286 ه.ش.، 1907 میلادی)، «وحدت بشر» در کاشان (1288 ه.ش.، 1909 میلادی)، «سعادت» در بابل (1290 ه.ش.، 1911میلادی) جزء اولین مدارس بهائی بودند. بسیاری از این مدارس به عنوان شعبههای مدرسۀ تربیت تهران ثبت و از طرف دولت به رسمیت شناخته شدند.
تأسیس مدارس مدرن، افکار سنتگرا را در مقابل اندیشههای تجددگرا قرار میداد و به تدریج گروههای حامی یا مخالف خود را در اجتماع پیدا کرد. مدارس دخترانه در این میان واکنشهای شدیدتری را بر انگیختند و بعضی از علماء فتوا دادند که تأسیس مدارس دخترانه مغایر اصول اسلام است. تنها بعد از سال 1288 ه.ش. (1909 میلادی) و شکست مخالفان مشروطیت بود که افتتاح مدارس دخترانۀ عمومی امکانپذیر شد. حضرت عبدالبهاء همواره بسیار تأکید مینمودند که هر جا که امکان دارد هم یک مدرسۀ دخترانه و هم یک مدرسۀ پسرانه تأسیس شود. در سال 1285 ه.ش. (1906میلادی)، یک مکتب دخترانۀ بهائی به عنوان شعبهای از مدرسۀ تربیت پسران در تهران به راه افتاد. «مدرسۀ دخترانۀ تربیت بنات» و «مدرسۀ تأییدیۀ دوشیزگان وطن» دو مدرسۀ بهائی دخترانه بودند که در 1290 ه.ش. (1911 میلادی) در تهران گشوده شدند.
بهائیان در راه تأسیس مدرسههایشان با موانع بسیاری رو به رو بودند. از یک سو، تأسیس مدارس با مشکلات مالی فراوان همراه بود و فقط با فداکاری بهائیان، چه ثروتمند و چه فقیر در هر شهر و روستا بود که چنین مدارسی احداث میشد و ادامه مییافت. از سوی دیگر، مدارس بهائی همواره با مخالفتهای شدیدی از ناحیۀ عناصر سنتیتر و محافظهکارتر اجتماع و به خصوص آن دسته روحانیون شیعه رو به رو بودند که اصول بهائی همچون برابری، تجدد و اصلاحات اجتماعی را نمیتوانستند بپذیرند. در بسیاری از موارد، مقامات دولتی نیز از اعطای جوازها و مدارک لازم خودداری میکردند. این در حالی بود که بهائیان از هیچ کوششی برای اثبات حُسن نیت خود کوتاهی نمیکردند. برای مثال، در این مدارس آموزش تعالیم دینی بهائی صورت نمیگرفت. شاگردانی که به خانوادههای بهائی تعلق داشتند در کلاسهای بهائی جداگانه اغلب در بیرون از مدرسه و در روز جمعه شرکت میکردند. مدارس بهائی از تمام دستورالعملهای دولتی دربارۀ برنامۀ درسی از جمله آموزش زبان عربی، قرآن و اسلام پیروی میکردند (حتی وقتی این دستوارت برای مدارس خصوصی لازمالاجرا نبود).
با وجود این مخالفتها و موانع، هم بر تعداد و هم بر وسعت و گسترش جغرافیایی مدارس بهائی افزوده میشد. در بسیاری از مناطق دورافتاده، تنها نهادهایی که آموزش نوین ارائه میدادند این مدارس بودند. بر اساس مطالعات پژوهشی انجام شده میتوان تخمین زد در آن زمان، بیش از 10 درصد دانشآموزان مقطع ابتدایی کل کشور در مدارس بهائی تحصیل میکردند. در سالهای بعد، دورۀ متوسطه نیز به مدارس موجود در شهرها اضافه شد. برای مثال غیر از دارالفنون، مدرسۀ پسرانۀ تربیت در تهران تنها مدرسۀ بومی بود که تمام شش کلاس متوسطه را ارائه میداد.
با وجود نگرش غیردوستانهای که عموماً در فضای رسمی کشور نسبت به بهائیان در ایران وجود داشت، کیفیت مدارس بهائی و سطح بالای آموزشی، علمی و اخلاقی دانشآموزان این مدارس در اکثر گزارشهای اولیای امور و مأمورین رسمی به چشم میخورد. این مدارس همچنین ویژگیهایی داشتند که برای ایران آن دوران مبتکرانه بود و آنها را از سایر مدارس متمایز میساخت. برای مثال، هر مدرسۀ بهائی علاوه بر مواد درسی تعیین شده از سوی وزارت معارف، مواد آموزشی دیگری از جمله تعلیم هنر و موسیقی، زبانهای خارجی، نقاشی، خیاطی، گلدوزی، آشپزی، تربیت بدنی و تئاتر را در برنامه خود گنجانده بود. همچنین در سایر زمینهها چون فن سخنوری و آداب معاشرت، یا زبان اسپرانتو کلاسهای فوقبرنامهای ترتیب داده میشد. مدارس بهائی همچنین از اولین مدارسی بودند که از بعضی تسهیلات آموزشی مانند تختهسیاه، نقشۀ جغرافی، میز و نیمکت، آزمایشگاه و کتابخانه استفاده میکردند. جامعههای بهائی در شهرهای تهران، همدان، قزوین، کرمان و یزد چندین کودکستان نیز تأسیس کردند که کودکان را برای ورود به مدارس آماده میکردند.
سرانجام، به دنبال سیاستهای رضا شاه برای یکدستسازی نهادهای اجتماعی کشور از جمله نظام آموزشی و همچنین کینهتوزی برخی مقامات دولتی با بهائیان، مدرسۀ تربیت در سال1313 ه.ش. (1934 میلادی) از طرف وزارت معارف تعطیل اعلام شد. اکثر مدارس بهائی در شهرها، در طی یک سال، یکی بعد از دیگری تعطیل شدند. مدارس بهائی در روستاها تا حدی از این دستور تعطیلی در امان ماندند؛ شاید به این دلیل که مدرسۀ دیگری وجود نداشت که جایگزین آنها شود.
برآورد میزان تأثیر نوآوریهای مدارس بهائی بر توسعۀ آموزش و پروش در ایران دشوار است اما در حدود 35 سالی که مدارس بهائی ایران دائر بودند، بسیاری از شخصیتهای برجستۀ غیر بهائی از این مدارس فارغالتحصیل شدند و بعدها با تکمیل تحصیلات عالی خود مقامهای مهم و معتبری را در بخشهای دولتی و خصوصی احراز کردند. مدارس دخترانۀ بهائی نیز سهم مهمی در ظهور اولین نسل زنان تحصیلکرده و شاغل ایفا کرده و در پیشبرد ترقی زنان در جامعۀ ایران نقش به سزایی داشتند.